باران و پدر

فدای اون چشمای قشنگت بشه عمه , معلومه کجا رو نگاه میکنی ؟ الهی من قربون تو و اون نگاه قشنگت !

اینم عکس بابای باران , داداش مهدی عزیزم , وقتی خیلی کوچک بود ! این عکس با کمی تغییر در وبلاگ منم به نمایش گذاشته شد ...وای که چه زود میگذره روزگار , مگه نه داداش مهدی ؟

عمه نرگس

مهدی چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1390 ساعت 20:11

نظرات 7 + ارسال نظر

حمید چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1390 ساعت 20:34 http://samandis.blogfa.com

بخورمش؟
به یه چیزی خیره شده و داره بهش فکر میکنه! گویا هنگ کرده!!
بله دیگه باباشم به خودش رفته!
ممنون که دل ما رو شاد می کنید

نرجس چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1390 ساعت 21:30 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

خواهش میکنم حمید عزیز ! قابلی نداره !!! ( البته عکس گذاشتن ما , نه باران ما !)

مریم چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1390 ساعت 21:59 http://najvaye-tanhai.blogfa.com

یه پرنده دوست داره

آسمون آبی باشه

روزای خوب خدا

صاف و آفتابی باشه

یه پرنده دوست داره

خوب و مهربون باشه

شب پیش ستاره ها

روز تو آسمون باشه

یه پرنده دوست داره

تو دلا غم نباشه

لبا پرخنده باشه

درد و ماتم نباشه

یه پرنده دوست داره

رو زمین جنگ نباشه

همه دل ها شاد باشن

هیچ دلی تنگ نباشه

یه پرنده دوست داره

قفسش باز بمونه

از قفس فرار کنه

راحت آواز بخونه

ای جانم باران عزیز و خوردنی!!! هزار ماشالله چقدر ماه و خانوم شده
چشماشو خدایا شکرت
خدا حفظش آقا مهدی ایشالله دانشگاه رفتنشو عکس بندازین
پس شبیه بچگیای خودتونه مثل هلینا و باباش که با بچگیای مهدی ما مو نمیزنه
از طرف من ببوسینش

میکائیل پنج‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1390 ساعت 16:25 http://sizdahname.blogsky.com

بالخره تکلیف مارو روشن کن ... یه دفعه اینجایی ! یه دفعه اونجایی (اخه برادر کلید اینجا رو اخه چرا به این دادی؟؟؟)

من که کلا با دیدن این عکس ها به این نتیجه رسیدم که یه تجدید نظری تو این شعر بکنن
پسر کو ندارد نشان از پدر